دستگاه شنوایی‌ام را یک‌جوری خاموش کرده‌ام

ساخت وبلاگ

ولی من خودم را کاملا با شخصیت‌های داستان‌هایم همسان‌سازی نمی‌کنم. فکر نمی‌کنم هرگز جدا افتاده بوده‌ام. و اگر شخصیتی به عنوان اول شخص در یکی از داستان‌هایم چنین چیزی می‌گوید او من نیستم. فکر می‌کنم در زمان‌های متفاوتی در زندگی مثل همه‌ی هنرمندان مخفی شده‌ام، با کارهایم و با خواندن و با بودن با یکی دو نفر از دوستانم، در حالی که از جهان می‌ترسیده‌ام، چون آدم‌ها می‌خواستند به من بگویند کارهایی را که انجام می‌دهم متوقف کنم و من اصلا نمی‌خواستم بشنوم یا نمی‌خواستم با آن پند و اندرزها ناراحت شوم. بسیاری از آدم‌ها به ویژه زنان، از من پرسیده‌اند «چطور مایوس نشدی؟ باید می‌فهمیدی نباید مثل گذشته بلند پرواز باشی.» حس می‌کنم هرگز مایوس نشدم چون هرگز به این پیام گوش نکردم، ولی برای آن که آن را نشنوم حتماً دستگاه شنوایی‌ام را یک‌جوری خاموش کرده‌ام. پس اگر هم جداافتاده بودم تنها به این معنا جداافتاده بودم که به طور غریزی خودم را در مقابل چیزهایی که می‌توانسته‌اند مرا مأیوس کنند محافظت کرده‌ام. به قول معروف «اگر این کار را نکنی هرگز شوهر پیدا نمی کنی!» [می خندد] (صفحه ۱۳۶)

گفت‌وگوی رولینگ استون. #سوزان_سانتاگ. ترجمه‌ی فرشیده میربغدادآبادی. نشر حرفه نویسنده

از ماجراهای اداره...
ما را در سایت از ماجراهای اداره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahrapurjafarian بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:36